شماره ٢٥٥: مارا بدر دل ادب هيچکسى برد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
مارا بدر دل ادب هيچکسى برد
تمثال در آئينه ره از بى نفسى برد
زين دشت هوس منت سيلى نکشيديم
خار و خس ما را عرق شرم خسى برد
بيگانه عشقيم زشغل هوسى چند
آب رخ عنقائى ما را مگسى برد
فرياد که محمل کش يکناله نگشتيم
دل خون شد و در خاک غبار جرسى برد
دور همه چون سبحه يکى کرد تسلسل
زين قافلها پيش و پسى پيش و پسى برد
آخر پى تحقيق بجائى نرساندم
بيرونم ازين دشت اقامت هوسى برد
دل نيز نشد چون نفسم دام تسلى
جمعيت بالم الم بى قفسى برد
(بيدل) ثمر باغ کمالم چه توان کرد
پيش از همه در خاک مرا پيشرسى برد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید