شماره ٢٢: دل شکستى دارد از معموره بر هامون زنيد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل شکستى دارد از معموره بر هامون زنيد
چينى مو دار ما را بر سر مجنون زنيد
از خمار عافيت عمريست زحمت ميکشيم
جام ما بر سنگ اگر نتوان زدن در خون زنيد
آه ازان شبنم که خورشيدش نگيرد در کنار
تا عرق دارد جبين بر شرم طبع دون زنيد
سرو اين گلزار پر شهرت نواى بى بريست
بى نقط چند انتخاب مصرع موزون زنيد
خال مشکين نيز با چشم سيه هم نسبت است
ساغر مى گر نباشد حبى از فيو زنيد
بى تميزى اين زمان مضراب ساز عالم است
جاى نى چندى نفس بر رشته قانون زنيد
هيچکس را ذوق تفتيش کسى منظور نيست
نعل بى مقصد روى حيف است اگر واژون زنيد
عالمى دارد خرابات تامل در بغل
خم گريبانست بر تدبير افلاطون زنيد
ديده عبرت نگاهان از کواکب نيست کم
بخيه ها بر جامه عريانى گردون زنيد
گر نفس دزدد هوس تشويش امکان هيچ نيست
اى گهرها مهر بر طومار اين جيحون زنيد
مجلس اوهام تا کى گرم بايد داشتن
يکشرر شوخى بس است آتش درين کانون زنيد
غافلان بايد زشمع آموخت طور عافيت
يکدوساعت سر بجيب از خود قدم بيرون زنيد
جز کفن چيزى نميپوشد عيوب زندگى
رخت مازين لکه خجلت ميکشد صابون زنيد
وعده ديدار تا فردا قيامت ميکند
فال بينش مفت فرصتهاست گر اکنون زنيد
ناله ميگويند تا آن کوچه راهى مى برد
تا نفس باشد چو (بيدل) بر همين افسون زنيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید