شماره ١٠١: زين شيشه ساعت که مه و سال براورد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
زين شيشه ساعت که مه و سال براورد
گرد عدم فرصت ما بال براورد
عمرى زحيا زحمت اوهام کشيديم
ما را خم دوش مژه حمال براورد
زين وضع پريشان که عرق ريز نموديم
آئينه ما آب زغربال براورد
چون آبله در خاک ادبگاه محبت
بايد سر بى گردن پا مال براورد
جز خارق معکوس مدان ريش و فش شيخ
آدم خرى ئى کرد و دم و يال براورد
بر اهل فنا خورده مگيريد که منصور
با گردن ديگر سر اقبال براورد
در صافى دل شبهه تحقيق نهان بود
چون رنگ نماند آينه تمثال براورد
سوديکه من اندوختم از هيچ متاعى
کم نيست که از منت دلال براورد
آهم زرفيقان سفر کرده سراغيست
از جيب من اين قافله دنبال براورد
طاوس من از باغ حضور که خبر يافت
گز رنگ من آئينه پر و بال براورد
فرياد که راز تب عشقت بنهفتم
چون شمعم ازين دايره تبخال براورد
تا کى برقم تازه کنم شکوه احباب
خشکى زدماغ قلمم نال برآورد
(بيدل) علم از معنى نازک نتوان شد
موچينى ما را همه جا لال براورد
زين گرد خوان که سيرى هيچ آرزو نشد
جز لقمه نخورده فشار گلو نشد
در کشت زار عبرت امکان نکاشتند
تخمى که پايمال غرور نمو نشد
صد اشک و آه رشته بهم تاب داد و رفت
يک بخيه زخم حيرت ما را رفو نشد
در ياد طره ات نفشانديم بال شوق
کز گرد ما دماغ هوا مشک بو نشد
تا وا نمود آئينه راز شبنمش
گل با دل گداخته ئى روبرو نشد
گر لاله رنگ رز شد و گل گشت عطر بيز
آئينه دار انجمن رنگ و بو نشد
محو هلال گشت مه از شرم سجده اش
آه از جبين ما که در ابرو فرو نشد
شرم طلب بسعى فنا هم زمانرفت
خون شهيد ما ديت آبرو نشد
پاک آمديم و خاک شديم اينچه ذلت است
انجام کار هيچکس اينجا نکو نشد
در وادئى که جاده منزل خيال اوست
وامانده گى بس است اگر جستجو نشد
سير بهار غير تماشاى رنگ نيست
ما را کسى نديد که حيران او نشد
در عشق نال گشتن (بيدل) محال نيست
آن کيست دل بزلف بتان بست و مو نشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید