شماره ٢٤٤: کم و بيش وهم تعينت سر و برگ نقص و کمال شد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
کم و بيش وهم تعينت سر و برگ نقص و کمال شد
مه نو دميد و ببدر زد بگداخت بدر و هلال شد
بصفاى جلوه نساختى حق کبريا نشناختى
بخيال آينه باختى که جمال رفت و مثال شد
سحرى گذشتى از انجمن سر آستين بهوا شکن
زشميم سايه سنبلت گل شمع ناف غزال شد
چو نفس مرا زسر هوس بهوا رسيده زجيب دل
گرهى زرشته گشوده ئى که شکست بيضه و بال شد
بترانه من و ما کسى زنواى دل چه اثر برد
مزه حلاوت اين شکر ز ازل وديعت لال شد
زتلاش نازکى سخن گهر صفا بزمين مزن
خجل است جوهر چينى ئى که بمو رسيد و سفال شد
زغبار لشکر زندگى دو سه روز پيشترک برا
حذر از تلاش دو موئيت که هجوم رستم زال شد
بدل گداخته کن طرب که درين سراب جنون تعب
چو عقيق بر لب تشنگان جگر آب گشت و زلال شد
ستم است جوهر غيرتت بفسردگى فشرد قدم
بکش انفعال سيه دلى اگر اخگر تو زگال شد
سحر غناکده حيا بنفس نميبرد التجا
چه غرض بطبع تو بال زد که تبسم تو سؤال شد
نفسى زدى و جهان گرفت اثر ترانه ما و من
که شکست شيشه محفلت که صدا برنگ خيال شد
زحضور غيبت کامها همه راست زحمت مدعا
تو چو (بيدل) از همه قطع کن که وقوع رفت و محال شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید