شماره ٢٠: دل زهر انديشه با رنگى مقابل مى شود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل زهر انديشه با رنگى مقابل مى شود
در خور تمثال اين آئينه بسمل مى شود
آفت اشکست موقوف مژه بر هم زدن
ريشه ما گر بجنبد برق حاصل مى شود
لب فروبنديم تا رفع دوئى انشا کنيم
در ميان ما و تو ما و تو حايل مى شود
گاه رحلت نيست تحريک نفس بى وحشتى
جهد رهرو بيشتر در قرب منزل مى شود
خامشى را دام راحت کن که اينجا بحر هم
هرقدر دزدد نفس در خويش ساحل مى شود
گرد بيقدرى عروج دستگاه حاجتست
اعتبار رفته آب روى سائل مى شود
آنقدر آبم زننگ منت ابناى دهر
کز ندامت خاک گر ريزم بسر گل مى شود
دامگاه عشق خالى نيست از نخچير حسن
حلقه آغوش مجنون عرض محمل مى شود
مرگ صاحب دل جهانى را دليل کلفت است
شمع چون خاموش گردد داغ محفل مى شود
عالمى را کلفت اندود تحير کرده ام
با هزار آئينه يک آهم مقابل مى شود
مژده اى (بيدل) که امشب از تغافلهاى ناز
آرزوها باز خون مى گردد و دل مى شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید