شماره ٥٨: رنگ اطوار ادب سنجان بقانون ريختند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
رنگ اطوار ادب سنجان بقانون ريختند
مصرع موج گهر از سکته موزون ريختند
کس بنيرنگ تبسمهاى خوبان پى نبرد
کز دم تيغ حيا خون چه مضمون ريختند
بى نيازيهاى خوبان ميل قتل کس نداشت
خشک سالى بر حنا زد کز هوس خون ريختند
آبرو چندان درين ايام شد داغ ترى
کز خجالت ابرها باران بجيحون ريختند
خرمى در شش جهت فرش است از رنگ بهار
اينقدر خون از دم تيغ که کلگون ريختند
شغل اسباب تعلق عالمى را تنگ داشت
دست بر هم سوده گردى کرد هامون ريختند
تا قيامت رنج خست ميکشد نام لئيم
زر بهر جا شد گران بر دوش قارون ريختند
تا شکست اعتبار خودسران روشن شود
گرد چينى خانها از موى مجنون ريختند
تا بناى فتنه بى پا و سر گيرد ثبات
خاک ما بر باد ميدادند گردون ريختند
تا چکيدن خون منصور مرا رنگى نبود
جرعه ئى در ساغر سرشار افزون ريختند
عشق غير از عرض رسوائى زما چيزى نخواست
راز اين نه پرده ما بوديم بيرون ريختند
گوهرى در قلزم اسرار مى بستند نقش
نقطه ئى سر زد زکلک (بيدل) اکنون ريختند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید