شماره ٢٠٤: کار دلها بازازان مژگان بسامان ميرسد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
کار دلها بازازان مژگان بسامان ميرسد
ريشه ئى تا کى باستقبال مستان ميرسد
اشکم امشب بسمل حسن عرق طوفان کيست
زين پر پروانه پيغام چراغان ميرسد
از بهار آن خط نورسته غافل نيستم
مدتى شد در دماغم بوى ريحان ميرسد
آب ميگردد دل از بيدست و پائيهاى اشک
در کنارم از کجا اين طفل گريان ميرسد
سطر چاکى از خط طومار مجنون خواندنى است
قاصد ما نامه در دست از گريبان ميرسد
بى محبت در وطن هم ناشناسائيست عام
بهر يکدل بوى پيراهن بکنعان ميرسد
بسکه برتنگى بساط عيش امکان چيده اند
صد گريبان ميدرد تا گل بدامان ميرسد
فرصت تمهيد آسايش درين محفل کجاست
خوابها رفته است تا مژگان بمژگان ميرسد
دل بآفت واگذار و ايمن از طوفان برا
بر کنار اين کشتى از هول نهنگان ميرسد
قطع کن از نعمت الوان که اينجا چرخ هم
مى نهد صد ريزه بر هم تا بيک نان ميرسد
حاصل غواص اين دريا پيشمانى بس است
وصل گوهر گير اگر دستت بدامان ميرسد
در کمند سعى نيکى چين کوتاهى خطاست
تا بهر دامن که خواهى دست احسان ميرسد
خاکسارى در مذاق هيچکس مکروه نيست
منت اين وضع بر گبر و مسلمان ميرسد
پيشه بسيار است (بيدل) بر خموشى ختم کن
سعى هر علم و عمل اينجا بپايان ميرسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید