شماره ٣٠٤: نشه گوشه دل از دير و حرم نميرسد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
نشه گوشه دل از دير و حرم نميرسد
سر بهزار سنگ زن درد بهم نميرسد
آنچه زسجده گل کند نيست بساز سرکشى
من همه جا رسيده ام نى بقلم نميرسد
نيست کسى زخوان عدل بيش رباى قسمتش
محرم ظرف خود نه ئى بهر تو کم نميرسد
راحت کس نميشود زحمت دوش آگهى
خوابى اگر بپا رسد بر مژه خم نميرسد
وهم غرور ما چو شمع حايل مقصد است و بس
تا رگ گردنى بجاست سر بقدم نميرسد
دعوى نفس باطل است رو بحقش حواله کن
مدعى دروغ را غير قسم نميرسد
تشنگى معاصيم جوهر انفعال سوخت
بسکه رساست دامنم جبهه بنم نميرسد
غير قبول علم و فن چيست و بال مرد و زن
نامه کس سياه نيست تا برقم نميرسد
دورى دامن تو کرد بسکه زطاقتم جدا
تا بندامتى رسم دست بهم نميرسد
هستى و سعى پختگى خامى فطرت است و بس
رنج مبر که اين ثمر جز بعدم نميرسد
هيچ مپرس (بيدل) از خجلت نارسائيم
لافم اگر جنون کند تا برسم نميرسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید