شماره ٨٥: زساز جسم هزار انفعال ميگذرد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
زساز جسم هزار انفعال ميگذرد
چو رشحه ئى که زظرف سفال ميگذرد
دميدن همه زين خاکدان گل خواريست
بهار آبله ها پايمال ميگذرد
غبار شيشه ساعت بوهم ميگويد
بهوش باش که اين ماه و سال ميگذرد
تلاش نقص و کمال جهان گروتازيست
هلالش از مه و ماه از هلال ميگذرد
بهر که مينگرم طالب دوام بقاست
مدارخلق بفکر محال ميگذرد
دلى که صاف شود از غبار وهم کجاست
زهريک آينه چندين مثال ميگذرد
طلب چه سحر کند تابکوى يار رسم
نفس هم از لب ما سينه مال ميگذرد
شبم بصفحه نکاهش زد آتشى که هنوز
شرر بچشمک ناز غزال ميگذرد
تلاش ناله جانکاه تا کى اى بلبل
زمان عافيتت زير بال ميگذرد
دو روزه فرصت وهمى که زندگى نامست
گراز هوس گذرى بى ملال ميگذرد
غبار قافله دوش بوده است امروز
وصال رفته و اکنون خيال ميگذرد
حق اداى رموز از قلم طلب (بيدل)
که حرف دل بزبانهاى لال ميگذرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید