شماره ١٩٧: فکر نازک عالمى را سرمه تقرير شد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
فکر نازک عالمى را سرمه تقرير شد
موى چينى بر صداها جاده شبگير شد
موجها تا قطره زين دريا به بيباکى گذشت
گوهر ما را زخوددارى گذشتن دير شد
آب ميگشتيم کاش از ننگ بيدردى چو کوه
کز دل سنگين عرقها بر رخ ما قير شد
در جناب کبريا جز نيستى مقبول نيست
خدمت انديشيدن ما موجد تقصير شد
صيد ما ديوانگان تاليف چندين دام داشت
حلقها عمرى بهم جوشيد تا زنجير شد
نور دل جوشاند عشق از پرده بخت سياه
صبح ما زين شام در پستان زنگى شير شد
آدمى چندان بمهمان خانه گردون نماند
اين ستمکش يکدودم غم خورد آخر سير شد
درعدم از ما و من پر بيخبر مى زيستيم
خواب ما را زندگى هنگامه تعبير شد
کوهها از شرم خاموشى به پستى ساختند
سرمه گرديدن بياد آمدبم ما زير شد
طبع ما را عجز نقاش هر از انديشه کرد
ناتوانى مو دميد و کلک اين تصوير شد
زين همه اسباب بيرون تا کجا آيد کسى
چين دامان بلندم خار دامنگير شد
قدر زانو اندکى زين بيش بايستى شناخت
بر در دل حلق زد اکنون که (بيدل) پير شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید