شماره ١٣٨: شور ليلى کو که باز آرايش سودا کند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
شور ليلى کو که باز آرايش سودا کند
خاک مجنون را غبار خاطر صحرا کند
ميدهد طومار صد مجنون بباد پيچ و تاب
کردبادى گرزآهم جلوه در صحرا کند
در گلستانى که رنگ جلوه ريزد قامتت
تا قيامت سرو ممکن نيست سربالا کند
ميتواند از دل ما هم طرب ايجاد کرد
از گداز سنگ سودا گر کسى مينا کند
آسمان دارد زمن سرمايه تعمير درد
بشکند رنگم بهر جا ناله ئى برپا کند
خاکم از آسودگى شيرازه صد کلفت است
کو پريشانى که باز اين نسخه را اجزا کند
آن سوى ظلمت بغير از نور نتوان يافتن
روى در مولى است هر کس پشت بر دنيا کند
عاقبت نقشى بر آب است اعتبارات جهان
نام جاى خود چه لازم در نگين ها وا کند
برده ام پيش از دو عالم دعوى واماندگى
آسمان مشکل که امروز مرا فردا کند
گفتگو از معنى تحقيق دارد غافلت
اندکى خاموش شو تا دل زبان پيدا کند
کام عيشى تر نشد از خشک مغزيهاى دهر
شيشه بگدازد مگر نامى بجام ما کند
(بيدل) اسباب جهان را حسرتت مشاطه است
زشتى هر چيز را نايافتن زيبا کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید