شماره ٢٩: دليل شکوه من سعى نارسا نشود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دليل شکوه من سعى نارسا نشود
زپا فتادگيم ناله را عصا نشود
زاشک راز محبت بديده طوفان کرد
دل گداخته آئينه تا کجا نشود
علاج خسته دليها مجوز طبع درشت
که نرم تا نشود سنگ موميانشود
بيان اگر همه مصروف خامشى باشد
چه ممکن است که پامال مدعا نشود
زچرب و خشک بهر استخوان سراغى هست
هما وگرنه چرا مايل گدا نشود
به پيرى آنکه دل از شوخى هوس برداشت
براستى که خجالت کش عصا نشود
جنون چشم ترا دستگاه شورى نيست
که سرمه در نظرش بالد و صدا نشود
ازين ستمکده سامان رنگ پيدائى
خجالتيست که يارب نصيب ما نشود
بسعى بى اثرى آنچنان پرافشان باش
که شبنمت گره خاطر هوا نشود
دل شگفته ندارد سراغ جمعيت
برين گره قدرى جهد کن که وا نشود
بدود وهم گر از چرخ بگذرم (بيدل)
دماغ نيستى شعله ام رسا نشود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید