راحت دل زنفس بال فشان ميباشد
آب اين آينه چون باد روان ميباشد
شعله ها رنگ بخاکستر ما باخته است
شور پرواز درين سرمه نهان ميباشد
سادگى جنس چو آئينه دکانى داريم
زينت ما بمتاع دگران ميباشد
بزبان راز دل خويش سپرديم چو شمع
موج اين گوهر خون گشته زبان ميباشد
حايلى نيست بجولانگه معنى هشدار
خواب پا در ره ما سنگ نشان ميباشد
بى گهر نشه تمکين صدف ممکن نيست
تانم آب بگوشست گران ميباشد
کينه خصم بدانديش ملايم گفتار
نيش خاريست که در آب نهان ميباشد
ايمن از فتنه نگردى بمداراى حسود
آب تيغ آفت قعرش بکران ميباشد
تيره بختى نفسى از طلبم غافل نيست
سايه دايم زپى شخص روان ميباشد
شرر از سنگ دهد عرضه شوخى (بيدل)
تيغ کين را سخن سخت فسان ميباشد