شماره ١٦٤: عجز نپسنديد از ما شکوه قاتل بلند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
عجز نپسنديد از ما شکوه قاتل بلند
جز مژه گردى نشد از کوشش بسمل بلند
هستى موهوم ما در حسرت ايجاد سوخت
سايه وارى هم نگرديديم زاب و گل بلند
باعث آزادى سرو است ياس بى برى
دستگاه آه باشد در شکست دل بلند
مايه شکر و شکايت هاى ما کمفرصتى است
نيست جز گرد نفس از شخص مستعجل بلند
چون بآسايش رسيدى شعله دل مرده گير
از جرس مشکل که گردد ناله در منزل بلند
جاه را با آبروى خاکساريها مسنج
نيست ممکن گردن موج از سر ساحل بلند
چشم اهل جود اگر ميداشت رنگى از تميز
اينقدر هرگز نمى شد ناله سائل بلند
پاى از خود رفتن ما بود سربرداشتن
موج بى تمکين ما زين بحر شد غافل بلند
ما زصد ديوان بيک مصرع قناعت کرده ايم
نشه صهبا چه دارد فطرت (بيدل) بلند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید