شماره ٩٨: زير گردون آنچه از کشت تو و من ميرسد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
زير گردون آنچه از کشت تو و من ميرسد
دانه تا آبد به يش چشم خرمن ميرسد
زين نفسهائى که از غيبت مدارا ميکنند
غره فرصت مشو سامان رفتن ميرسد
انتظار حاصل اين باغ پر بى دانشيست
ما ثمر فهميده ايم و بار بستن ميرسد
اين من و ما شوخى ساز ندامتهاى ماست
خامشى بى پرده چون گردد بشيون ميرسد
نور خورشيد ازل در عالم موهوم ما
ذره ميگردد نمايان تا بروزن ميرسد
رفته رفته بدر ميگردد هلال ناتوان
سعى چاک جيب ما آخر بدامن ميرسد
با فقيران ناز خشکى ننگ تحصيل غناست
چرب و نرمى کن اگر نانت بروغن ميرسد
در کمين خلق غافل گر همين صوت و صداست
آخر اين کهسار سنگش بر فلاخن ميرسد
دعوى دانش بهل از ختم کار آگاه باش
معرفت اينجا بخود هم بعد مردن ميرسد
مقصد سعى ترددها همين واماندگيست
هر که هر جا ميرسد تا نارسيدن ميرسد
زندگى دارد چه مقدار انتظار تيغ مرگ
اندکى تا سرگران شد خم بگردن ميرسد
مشت خاکى (بيدل) از تقليد گردون شرم دار
دست قدرت کى باين برج مثمن ميرسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید