شماره ٢٥٠: لاغرى آنهمه زين مرحله دورم افگند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
لاغرى آنهمه زين مرحله دورم افگند
که بغربتکده ديده مورم افگند
ذره تا مهر کس از فقر من آگاه نشد
خاک در چشم جهان پيکر عورم افگند
چه توان کرد نفس گرم نجوشيد بحرص
سردى آتش دل نان زتنورم افگند
پيش پا ديدن افسون تميز بدو نيک
ذلتى بود که از بام حضورم افگند
علم بى حاصلى از سير کمالم واداشت
آگهى آبله در پاى شعورم افگند
ذوق وصلى که باميد دلى خوش ميکرد
«لن ترانى » شد و در آتش طورم افگند
خواندم از گردش پيمانه تحقيق خطى
که بظلمتکده حيرت نورم افگند
ناتوانى چو غبار از فلک آنسو ميتاخت
طاقت خون شده در خاک بزورم افگند
هيچ کافر نشود محرم انجام نفس
واقف مرگ شدن زنده بگورم افگند
يارب از خاطر ناز تو فراموش شود
آن خيالات که از ياد تو دورم افگند
سبب قيد علايق زخرد پرسيدم
گفت در چاه همين فطرت کورم افگند
چرخ از پهلوى خاک اينهمه چيده است بلند
عجز (بيدل) بجنون زار غرورم افگند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید