شماره ١٦٥: عدم زين بيش برهانى ندارد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
عدم زين بيش برهانى ندارد
وجوب است آنچه امکانى ندارد
گشاد و بست چشمت عالم آراست
جهان پيدا و پنهانى ندارد
دماغ ما و من بيهوده مفروش
خيالى چيده دکانى ندارد
بخنداى صبح بر عريانى خويش
گريبان تو دامانى ندارد
کف خاک از پريشانى غبار است
بخود باليدنت شانى ندارد
بنفى اعتبار انديشه تا چند
شکست رنگ تاوانى ندارد
کسى جز شبه از هستى چه خواند
سر اين نامه عنوانى ندارد
چه دانشها که بر بادش نداديم
جنون هم کار آسانى ندارد
مروت از دل خوبان مجوئيد
فرنکستان مسلمانى ندارد
زاسباب نعيم و ناز دنيا
چه دارد کس کر احسانى ندارد
درين وادى همه گر خضر باشد
ز هستى غير بهتانى ندارد
خيال زندگى درديست (بيدل)
که غير از مرگ درمانى ندارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید