شماره ١٧١: عشق هر جا ادب آموز طپيدن باشد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
عشق هر جا ادب آموز طپيدن باشد
خون بسمل عرق شرم چکيدن باشد
مزرع نيستى آرايش تخم شرريم
آفت حاصل ما عرض دميدن باشد
شوق مفت است که در راه کسى مى پوئيم
منزل مقصد ما گو نرسيدن باشد
موج اين بحر طپش بسمل سعى گهر است
رنجها در خور راحت طلبيدن باشد
اشک چندى گره ديده حيران خوديم
تا نصيب که براه تو دويدن باشد
صيد دلها نتوان کرد مگر از تسليم
طره شاهد اين بزم خميدن باشد
حيرت و لذت ديدار خياليست محال
هر که آئينه شود داغ نديدن باشد
کلفت چين نکشد کوتهى دامن فقر
گل آزادى اين باغ نچيدن باشد
رفته ام زخود و تهمت کش آسودگيم
حيرت آينه ام کاش طپيدن باشد
پيکرم مانى صورتکده نوميديست
بيرخت هر چه کشم ناله کشيدن باشد
بسمل شوق مرا از اثر کوچه زخم
تا دم تيغ تو يکدست طپيدن باشد
هر قدر زين قفس وهم برائى مفت است
ناله کم نيست اگر ميل رميدن باشد
چشم بنديست بهار گل بيرنگى عشق
ديدن يار مبادا که شنيدن باشد
از دليران جنون جرأت ياسم (بيدل)
چون نفس تيغ من از خويش بريدن باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید