شماره ٢٩٦: ناتوانى در تلاش حرص بهتانم نکرد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ناتوانى در تلاش حرص بهتانم نکرد
قدردانيهاى طاقت آنچه نتوانم نکرد
شمع خامش وارهيد از اشک و آه و سوختن
بى زبان بودن چه مشکلها که آسانم نکرد
تا مبادا خون خورد تمثالى از پيدائيم
نيستى در خانه آئينه مهمانم نکرد
زين چمن عمريست پنهان ميروم چون بوى گل
شرم هستى در لباس رنگ عريانم نکرد
غنچه شد فکرم اگر برگ گلى زين باغ رفت
کيست بى دامانيش سر در گريبانم نکرد
در گهر هم موج من زحمت کش غلطيدنست
سودن دست آبله بست و پشيمانم نکرد
جان فداى طفل خوش خوئى که پروائيش نيست
عمرها گرد سرم گرداند و قربانم نکرد
انفعالم آب کرد اما همان آواره ام
گل شدن شيرازه خاک پريشانم نکرد
وقف هر مژگان گشودن يک جهان ديدار بود
آه ازين چشميکه واگرديد و حيرانم نکرد
ديده گر بى اشک گرديد از حيا اميدهاست
جبهه آسان مى کند کاريکه مژگانم نکرد
زين نه آتشخانه (بيدل) هر چه برهم چيد حرص
ياس جز تکليف پشت دست و دندانم نکرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید