ای شه جاودانی وی مه آسمانی
چشمه زندگانی گلشن لامكانی
تا زلال تو دیدم قصه جان شنیدم
همچو جان ناپدیدم در تك بینشانی
عاشق مشك خوش بو میكند صید آهو
میرود مست هر سو یا تواش میدوانی
ای شكر بنده تو زان شكرخنده تو
ای جهان زنده از تو غرقه زندگانی
روز شد های مستان بشنوید از گلستان
میكند مرغ دستان شیوه دلستانی
شیوه یاسمین كن سر بجنبان چنین كن
خانه پرانگبین كن چون شكر میفشانی
نرگست مست گشته جنیی یا فرشته
با شكر درسرشته غنچه گلستانی
با چنین ساقی حق با خودی كفر مطلق
میزند جان معلق با می رایگانی
روز و شب ای برادر مست و بیخویش خوشتر
مست الله اكبر كش نبوده است ثانی
نام او جان جانها یاد او لعل كانها
عشق او در روانها هم امان هم امانی
چون برم نام او را دررسد بخت خضرا
اسم شد پس مسما بیدوی بیتوانی
چند مستند پنهان اندر این سبز میدان
میروم سوی ایشان با تو گفتم تو دانی
جان ویسند و رامین سخت شیرین شیرین
مفخر آل یاسین وز خدا ارمغانی
تو اگر میشتابی سوی مرغان آبی
آب حیوان بیابی قلزم شادمانی
چرب و شیرین بخوردی عیش و عشرت بكردی
سوی عشق آی یك شب هم ببین میزبانی
ما هم از بامدادان بیخود و مست و شادان
ای شه بامرادان مستمان میكشانی
با ظریفان و خوبان تا به شب پای كوبان
وز می پیر رهبان هر دمی دوستگانی
این قدح می شتابد تا شما را بیابد
در دل و جان بتابد از ره بیدهانی
ای كه داری تو فهمی قبض كن قبض اعمی
غیر این نیست چیزی تو مباش امتحانی
غیر این نیست راهی غیر این نیست شاهی
غیر این نیست ماهی غیر این جمله فانی
نی خمش كن خمش كن رو به قاصد ترش كن
ترك اصحاب هش كن باده خور در نهانی