غزل شماره ۶۳۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
برانید برانید كه تا بازنمانید
بدانید بدانید كه در عین عیانید
بتازید بتازید كه چالاك سوارید
بنازید بنازید كه خوبان جهانید
چه دارید چه دارید كه آن یار ندارد
بیارید بیارید در این گوش بخوانید
پرندوش پرندوش خرابات چه سان بد
بگویید بگویید اگر مست شبانید
شرابیست شرابیست خدا را پنهانی
كه دنیا و شما نیز ز یك جرعه آنید
دوم بار دوم بار چو یك جرعه بریزد
ز دنیا و ز عقبی و ز خود فرد بمانید
گشادست گشادست سر خابیه امروز
كدوها و سبوها سوی خمخانه كشانید
صلا گفت صلا گفت كنون فالق اصباح
سبك روح كند راح اگر سست و گرانید
رسیدند رسیدند رسولان نهانی
درآرید درآرید برونشان منشانید
دریغا و دریغا كه در این خانه نگنجند
كه ایشان همه كانند و شما بند مكانید
مبادا و مبادا كه سر خویش بگیرید
كه ایشان همه جانند و شما سخره نانید
بكوشید بكوشید كه تا جان شود این تن
نه نان بود كه تن گشت اگر آدمیانید
زهی عشق و زهی عشق كه بس سخته كمانست
در آن دست و در آن شست و شما تیر مكانید
سماعیست سماعیست از آن سوی كه سو نیست
عروسی همه آن جاست شما طبل زنانید
خموشید خموشید خموشانه بنوشید
بپوشید بپوشید شما گنج نهانید
به دیدار نهانید به آثار عیانید
پدید و نه پدیدیت كه چون جوهر جانید
چو عقلید و چو عقلید هزاران و یكی چیز
پراكنده به هر خانه چو خورشید روانید
در این بحر در این بحر همه چیز بگنجد
مترسید مترسید گریبان مدرانید
دهان بست دهان بست از این شرح دل من
كه تا گیج نگردید كه تا خیره نمانید

جرعهجهانخداخراباتخموشخورشیددریغدهانسبوشبانشرابصباصباحعشقعقلفالمستپنهان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید