می ده گزافه ساقیا تا كم شود خوف و رجا
گردن بزن اندیشه را ما از كجا او از كجا
پیش آر نوشانوش را از بیخ بركن هوش را
آن عیش بیروپوش را از بند هستی برگشا
در مجلس ما سرخوش آ برقع ز چهره برگشا
زان سان كه اول آمدی ای یفعل الله ما یشا
دیوانگان جسته بین از بند هستی رسته بین
در بیدلی دل بسته بین كاین دل بود دام بلا
زودتر بیا هین دیر شد دل زین ولایت سیر شد
مستش كن و بازش رهان زین گفتن زوتر بیا
بگشا ز دستم این رسن بربند پای بوالحسن
پر ده قدح را تا كه من سر را بنشناسم ز پا
بی ذوق آن جانی كه او در ماجرا و گفت و گو
هر لحظه گرمی میكند با بوالعلی و بوالعلا
نانم مده آبم مده آسایش و خوابم مده
ای تشنگی عشق تو صد همچو ما را خونبها
امروز مهمان توام مست و پریشان توام
پر شد همه شهر این خبر كامروز عیش است الصلا
هر كو بجز حق مشتری جوید نباشد جز خری
در سبزه این گولخن همچون خران جوید چرا
میدان كه سبزه گولخن گنده كند ریش و دهن
زیرا ز خضرای دمن فرمود دوری مصطفی
دورم ز خضرای دمن دورم ز حورای چمن
دورم ز كبر و ما و من مست شراب كبریا
از دل خیال دلبری بركرد ناگاهان سری
ماننده ماه از افق ماننده گل از گیا
جمله خیالات جهان پیش خیال او دوان
مانند آهن پارهها در جذبه آهن ربا
بد لعلها پیشش حجر شیران به پیشش گورخر
شمشیرها پیشش سپر خورشید پیشش ذرهها
عالم چو كوه طور شد هر ذرهاش پرنور شد
مانند موسی روح هم افتاد بیهوش از لقا
هر هستییی در وصل خود در وصل اصل اصل خود
خنبك زنان بر نیستی دستك زنان اندر نما
سرسبز و خوش هر ترهای نعره زنان هر ذرهای
كالصبر مفتاح الفرج و الشكر مفتاح الرضا
گل كرد بلبل را ندا كای صد چو من پیشت فدا
حارس بدی سلطان شدی تا كی زنی طال بقا
ذرات محتاجان شده اندر دعا نالان شده
برقی بر ایشان برزده مانده ز حیرت از دعا
السلم منهاج الطلب الحلم معراج الطرب
و النار صراف الذهب و النور صراف الولا
العشق مصباح العشا و الهجر طباخ الحشا
و الوصل تریاق الغشا یا من علی قلبی مشا
الشمس من افراسنا و البدر من حراسنا
و العشق من جلاسنا من یدر ما فی راسنا
یا سایلی عن حبه اكرم به انعم به
كل المنی فی جنبه عند التجلی كالهبا
یا سایلی عن قصتی العشق قسمی حصتی
و السكر افنی غصتی یا حبذا لی حبذا
الفتح من تفاحكم و الحشر من اصباحكم
القلب من ارواحكم فی الدور تمثال الرحا
اریاحكم تجلی البصر یعقوبكم یلقی النظر
یا یوسفینا فی البشر جودوا بما الله اشتری
الشمس خرت و القمر نسكا مع الاحدی عشر
قدامكم فی یقظه قدام یوسف فی الكری
اصل العطایا دخلنا ذخر البرایا نخلنا
یا من لحب او نوی یشكوا مخالیب النوی