در غم یار یار بایستی
یا غمم را كنار بایست
به یكی غم چو جان نخواهم داد
یك چه باشد هزار بایستی
دشمن شادكام بسیارند
دوستی غمگسار بایستی
در فراقند زین سفر یاران
این سفر را قرار بایستی
تا بدانستیی ز دشمن و دوست
زندگانی دوبار بایستی
شیر بیشه میان زنجیرست
شیر در مرغزار بایستی
ماهیان میطپند اندر ریگ
چشمه یا جویبار بایستی
بلبل مست سخت مخمورست
گلشن و سبزه زار بایستی
دیده را عبرت نیست زین پرده
دیده اعتبار بایستی
همه گل خوارهاند این طفلان
مشفقی دایه وار بایستی
ره بر آب حیات مینبرند
خضری آبخوار بایستی
دل پشیمان شدهست
دل امسال پار بایستی
اندر این شهر قحط خورشیدست
سایه شهریار بایستی
شهر سرگین پرست پر گشتهست
مشك نافه تتار بایستی
مشك از پشك كس نمیداند
مشك را انتشار بایستی
دولت كودكانه میجویند
دولتی بیعثار بایستی
چون بمیری بمیرد این هنرت
زین هنرهات عار بایستی
طالب كار و بار بسیارند
طالب كردگار بایستی
مرگ تا در پیاست روز شبست
شب ما را نهار بایستی
دم معدود اندكی ماندست
نفسی بیشمار بایستی
نفس ایزدی ز سوی یمن
بر خلایق نثار بایستی
ملكها ماند و مالكان مردند
ملكت پایدار بایستی
عقل بسته شد و هوا مختار
عقل را اختیار بایستی
هوشها چون مگس در آن دوغست
هوشها هوشیار بایستی
زین چنین دوغ زشت گندیده
پوز دل را حذار بایستی
معده پردوغ و گوش پر ز دروغ
همت الفرار بایستی
گوشها بسته است لب بربند
از خرد گوشوار بایستی