امشب پریان را من تا روز به دلداری
در خوردن و شب گردی خواهم كه كنم یاری
من شیوه پریان را آموختهام شبها
وقت حشرانگیزی در چالش و میخواری
جنی پنهان باشد در ستر و امان باشد
پوشیدهتر از پریان ماییم به ستاری
بر صورت ما واقف پریان و ز جان غافل
در مكر خدا مانده آن قوم ز اغیاری
خود را تو نمیدانی جویای پری ز آنی
مفروش چنین ارزان خود را به سبكباری
و آن جنی ما بهتر زیبارخ و خوش گوهر
از دیو و پری برده صد گوی به عیاری
شب از مه او حیران مه عاشق آن سیران
نی بیمزه و رنگین پالوده بازاری
از سیخ كباب او وز جام شراب او
وز چنگ و رباب او وز شیوه خماری
دیوانه شده شبها آلوده شده لبها
در جمله مذهبها او راست سزاواری
خواب از شب او مرده شلوار گرو كرده
كس نیست در این پرده تو پشت كی میخاری
بردی ز حد ای مكثر بربند دهان آخر
نی عاشق عشقی تو تو عاشق گفتاری