میرسد یوسف مصری همه اقرار دهید
میخرامد چو دو صد تنگ شكر بار دهید
جان بدان عشق سپارید و همه روح شوید
وز پی صدقه از آن رنگ به گلزار دهید
جمع رندان و حریفان همه یك رنگ شدیم
گرویها بستانید و به بازار دهید
تا كه از كفر و ز ایمان بنماند اثری
این قدح را ز میشرع به كفار دهید
اول این سوختگان را به قدح دریابید
و آخرالامر بدان خواجه هشیار دهید
در كمینست خرد مینگرد از چپ و راست
قدح زفت بدان پیرك طرار دهید
هر كی جنس است بر این آتش عشاق نهید
هر چه نقدست به سرفتنه اسرار دهید
كار و بار از سر مستی و خرابی ببرید
خویش را زود به یك بار بدین كار دهید
آتش عشق و جنون چون بزند بر ناموس
سر و دستار به یك ریشه دستار دهید
جانها را بگذارید و در آن حلقه روید
جامهها را بفروشید و به خمار دهید
می فروشیست سیه كار و همه عور شدیم
پیرهن نیست كسی را مگر ایزار دهید
حاش لله كه به تن جامه طمع كرده بود
آن بهانهست دل پاك به دلدار دهید
طالب جان صفا جامه چرا میخواهد
و آنك بردهست تن و جامه به ایثار دهید
عنكبوتیست ز شهوت كه تو را پرده كشد
جامه و تن زر و سر جمله به یك بار دهید
تا ببینید پس پرده یكی خورشیدی
شمس تبریز كز او دیده به دیدار دهید