غزل شماره ۹۱۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به یاركان صفا جز می صفا مدهید
چو می‌دهید بدیشان جدا جدا مدهید
در این چنین قدح آمیختن حرام بود
به عاشقان خدا جز می خدا مدهید
برهنگان ره از آفتاب جامه كنید
برهنگان ره عشق را قبا مدهید
چو هیچ باد صبایی به گردشان نرسد
به جانشان خبر از وعده صبا مدهید
به بوی وصل اگر عاشقی قرار گرفت
بهانه را نپذیرم بهانه‌ها مدهید
شراب حاضر و معشوق مست و من عاشق
مرا قرار نباشد به بو مرا مدهید
شراب آتش و ما زاده‌ایم از آتش
اگر حریف شناسید جز به ما مدهید
برای زخم چنین غازیان بود مرهم
كسی كه درد ندارد بدو دوا مدهید
چو تاج مفخر تبریز شمس دین آمد
لقای هر دو جهان جز بدان لقا مدهید

آتشبهانهتبریزجامجهانحریفخداشرابشوقصباعاشقعشققدحمرهممستمعشوقوصل


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید