غزل شماره ۸۰۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
عشرتی هست در این گوشه غنیمت دارید
دولتی هست حریفان سر دولت خارید
چو شكر یك دل و آغشته این شیر شوید
كه ظریفید و لطیفید و نكومقدارید
دانه چیدن چه مروت بود آخر مكنید
كه امیران دو صد خرمن و صد انبارید
با چنین لاله رخان روح چرا نفزایید
در چنین معصره‌ای غوره چرا افشارید
دست در دامن همچون گل و ریحانش زنید
نه كه پرورده و بسرشته آن گلزارید
رنگ دیدیت بسی جان و حیاتیش نبود
مه خوبان مرا از چه چنین پندارید
چون ره خانه ندانید كه زاده وصلید
چون سره و قلب ندانید كز این بازارید
فخر مصرید چو یوسف هله تعبیر كنید
چو لب نوش وفا جمله شكر می‌كارید
ملكانید و ملك زاده ز آغاز و سرشت
گر چه امروز گدایانه چنین می‌زارید
ساقیان باده به كف گوش شما می‌پیچند
گرد خمخانه برآیید اگر خمارید
همه صیاد هنر گشته پی بی‌عیبی
همه عیبید چو در مجلس جان هشیارید
شمس تبریز درآمد به عیان عذر نماند
دیده روح طلب را به رخش بسپارید

بادهتبریزحریفحیاتخرمنخماردامندولتدیدهرخشساقیعشرتلالهمروتهشیاروصلوفاگلزار


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید