غزل شماره ۱۸۲۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
هر كی ز حور پرسدت رخ بنما كه همچنین
هر كی ز ماه گویدت بام برآ كه همچنین
هر كی پری طلب كند چهره خود بدو نما
هر كی ز مشك دم زند زلف گشا كه همچنین
هر كی بگویدت ز مه ابر چگونه وا شود
باز گشا گره گره بند قبا كه همچنین
گر ز مسیح پرسدت مرده چگونه زنده كرد
بوسه بده به پیش او جان مرا كه همچنین
هر كی بگویدت بگو كشته عشق چون بود
عرضه بده به پیش او جان مرا كه همچنین
هر كی ز روی مرحمت از قد من بپرسدت
ابروی خویش عرضه ده گشته دوتا كه همچنین
جان ز بدن جدا شود باز درآید اندرون
هین بنما به منكران خانه درآ كه همچنین
هر طرفی كه بشنوی ناله عاشقانه‌ای
قصه ماست آن همه حق خدا كه همچنین
خانه هر فرشته‌ام سینه كبود گشته‌ام
چشم برآر و خوش نگر سوی سما كه همچنین
سر وصال دوست را جز به صبا نگفته‌ام
تا به صفای سر خود گفت صبا كه همچنین
كوری آنك گوید او بنده به حق كجا رسد
در كف هر یكی بنه شمع صفا كه همچنین
گفتم بوی یوسفی شهر به شهر كی رود
بوی حق از جهان هو داد هوا كه همچنین
گفتم بوی یوسفی چشم چگونه وادهد
چشم مرا نسیم تو داد ضیا كه همچنین
از تبریز شمس دین بوك مگر كرم كند
وز سر لطف برزند سر ز وفا كه همچنین

ابروبوسهتبریزجهانخدادوسترحمتزلفسینهشمعصباعاشقعشقفرشتهلطفمسیحنسیموصالوفاچشمچهره


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید