غزل شماره ۱۲۷۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
باز درآمد ز راه بیخود و سرمست دوش
توبه كنان توبه را سیل ببردست دوش
گرز برآورد عشق كوفت سر عقل را
شد ز بلندی عشق چرخ فلك پست دوش
دولت نو شد پدید دام جهان را درید
مرغ ظریف از قفص شكر كه وارست دوش
آنچ به هفت آسمان جست فرشته و نیافت
نك به زمین گاه خاك سهل برون جست دوش
آنك دل جبرئیل از كف او خسته بود
مرغ پراشكسته‌ای سینه او خست دوش
عقل كمالی كه او گردن شیران شكست
عاشق بی‌دست و پا گردن او بست دوش
از شرر آفتاب شیشه گردون نكفت
سایه بی‌سایه‌ای دید دراشكست دوش
ماه كه چون عاشقان در پی خورشید بود
بعد فراق دراز خفیه بپیوست دوش
آنك در او عقل و وهم می‌نرسد از قصور
گشت عیان تا كه عشق كوفت بر او دست دوش
هر چه بود آن خیال گردد روزی وصال
چند خیال عدم آمد در هست دوش
خامش باش ای دلیل خامشیت گفتنست
شد سر و گوشت بلند از سخن پست دوش

آسمانتوبهجهانخورشیدخیالدولتزمینسایهسخنسینهعاشقعشقعقلفراقفرشتهمستوصالگردنگردون


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید