غزل شماره ۱۹۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
در جنبش اندرآور زلف عبرفشان را
در رقص اندرآور جان‌های صوفیان را
خورشید و ماه و اختر رقصان بگرد چنبر
ما در میان رقصیم رقصان كن آن میان را
لطف تو مطربانه از كمترین ترانه
در چرخ اندرآرد صوفی آسمان را
باد بهار پویان آید ترانه گویان
خندان كند جهان را خیزان كند خزان را
بس مار یار گردد گل جفت خار گردد
وقت نثار گردد مر شاه بوستان را
هر دم ز باغ بویی آید چو پیك سویی
یعنی كه الصلا زن امروز دوستان را
در سر خود روان شد بستان و با تو گوید
در سر خود روان شو تا جان رسد روان را
تا غنچه برگشاید با سرو سر سوسن
لاله بشارت آرد مر بید و ارغوان را
تا سر هر نهالی از قعر بر سر آید
معراجیان نهاده در باغ نردبان را
مرغان و عندلیبان بر شاخه‌ها نشسته
چون بر خزینه باشد ادرار پاسبان را
این برگ چون زبان‌ها وین میوه‌ها چو دل‌ها
دل‌ها چو رو نماید قیمت دهد زبان را

آسماناخترارغوانبستانبهاربوستانجهانخندانخورشیددوسترقصزلفسوسنصوفیطربعندلیبغنچهلالهلطفمطرب


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید