غزل شماره ۲۹۸۴

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای مرغ گیر دام نهانی نهاده‌ای
بر روی دام شعر دخانی نهاده‌ای
چندین هزار مرغ بدین فن بكشته‌ای
پرهای كشته بهر نشانی نهاده‌ای
مرغان پاسبان تو هیهای می‌زنند
درهای هویشان چه معانی نهاده‌ای
مرغان تشنه را به خرابات قرب خویش
خم‌ها و باده‌های معانی نهاده‌ای
آن خنب را كه ساقی و مستیش بود نبرد
از بهر شب روی كه تو دانی نهاده‌ای
در صبر و توبه عصمت اسپر سرشته‌ای
و اندر جفا و خشم سنانی نهاده‌ای
بی زحمت سنان و سپر بهر مخلصان
ملكی درون سبع مثانی نهاده‌ای
زیر سواد چشم روان كرده موج نور
و اندر جهان پیر جوانی نهاده‌ای
در سینه كز مخیله تصویر می‌رود
بی كلك و بی‌بنان تو بنانی نهاده‌ای
چندین حجاب لحم و عصب بر فراز دل
دل را نفوذ و سیر عیانی نهاده‌ای
غمزه عجبتر است كه چون تیر می‌پرد
یا ابروی كه بهر كمانی نهاده‌ای
اخلاق مختلف چو شرابات تلخ و نوش
در جسم‌های همچو اوانی نهاده‌ای
وین شربت نهان مترشح شد از زبان
سرجوش نطق را به لسانی نهاده‌ای
هر عین و هر عرض چو دهان بسته غنچه‌ای است
كان را حجاب مهد غوانی نهاده‌ای
روزی كه بشكفانی و آن پرده بركشی
ای جان جان جان كه تو جانی نهاده‌ای
دل‌های بی‌قرار ببیند كه در فراق
از بهر چه نیاز و كشانی نهاده‌ای
خاموش تا بگوید آن جان گفته‌ها
این چه دراز شعبده خوانی نهاده‌ای

ابروبادهتوبهجفاجهانجوانحجابخراباتدهانساقیسینهشرابشعبدهشعرصبرغمزهغنچهفانیفراقمستچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید