غزل شماره ۶۴۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بار دگر آن آب به دولاب درآمد
وان چرخه گردنده در اشتاب درآمد
بار دگر آن جان پر از آتش و از آب
در لرزه چو خورشید و چو سیماب درآمد
بار دگر آن صورت پنهانی عالم
از روزن جان دوش چو مهتاب درآمد
خورشید كه می‌درد از او مشرق و مغرب
از لطف بود گر به سطرلاب درآمد
بار دگر آن صبح بخندید و بتابید
تا خفته صدساله هم از خواب درآمد
بار دگر آن قاضی حاجات ندا كرد
خیزید كه آن فاتح ابواب درآمد
بار دگر از قبله روان گشت رسالت
در گوش محمد چو به محراب درآمد
چون رفت محمد به در خیبر ناسوت
نقبی بزد از نصرت و نقاب درآمد
از بیم ملك جمله فلك رخنه و در شد
وز بیم مسبب همه اسباب درآمد
آری لقبش بود سعادت بك عالم
زان پیش كه اشخاص به القاب درآمد
بگشاد محمد در خمخانه غیبی
بسیار كسادی به می ناب درآمد
از بهر دل تشنه و تسكین چنین خون
آن جام می لعل چو عناب درآمد
خاموش كن امروز كه این روز سخن نیست
زحمت مده آن ساقی اصحاب درآمد

آتشاسبابجامخوابخورشیدساقیسخنصبحلطفلعلمحرابمشرقپنهانگردن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید