نك ماه رجب آمد تا ماه عجب بیند
وز سوختگان ره گرمی و طلب بیند
گر سجده كنان آید در امن و امان آید
ور بیادبی آرد سیلی و ادب بیند
حكمی كه كند یزدان راضی بود و شادان
ور سر كشد از سلطان در حلق كنب بیند
گر درخور عشق آید خرم چو دمشق آید
ور دل ندهد دل را ویران چو حلب بیند
گوید چه سبب باشد آن خرم و این ویران
جان خضری باید تا جان سبب بیند
آمد شعبان عمدا از بهر برات ما
تا روزی و بیروزی از بخشش رب بیند
ماه رمضان آمد آن بند دهان آمد
زد بر دهن بسته تا لذت لب بیند
آمد قدح روزه بشكست قدحها را
تا منكر این عشرت بیباده طرب بیند
سغراق معانی را بر معده خالی زن
معشوقه خلوت را هم چشم عزب بیند
با غره دولت گو هم بگذرد این نوبت
چون بگذرد این نوبت هم نوبت تب بیند
نوبت بگذار و رو نوبت زن احمد شو
تا برف وجود تو خورشید عرب بیند
خامش كن و كمتر گو بسیار كسی گوید
كو جاه و هوا جوید تا نام و لقب بیند