غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
غزل شماره ۷۰۹
غزلستان
::
مولوی
::
دیوان شمس - غزلیات
افزودن به مورد علاقه ها
جان از سفر دراز آمد
بر خاك در تو بازآمد
در نقد وجود هر چه زر بود
از گنج عدم به گاز آمد
بی مهر تو هر كه آسمان رفت
درهای فلك فرازآمد
بی آبی خویش جمله دیدند
هرك از تو نه سرفراز آمد
جان رفت كه بیتو كار سازد
سوزید و نه كارساز آمد
اندر سفرش بشد حقیقت
كو بیتو همه مجاز آمد
از گرد ره آمدست امروز
رحم آر كه پرنیاز آمد
سر را ز دریچهای برون كن
تا بیند كان طراز آمد
تا نعره عاشقان برآید
كان قبله هر نماز آمد
از پیش تو رفت باز جانم
طبل تو شنید و بازآمد
ای اهل رباط وارهیدیت
كز خط خوشش جواز آمد
آن چنگ طرب كه بینوا بود
رقصی كه كنون به ساز آمد
از سلسله نیاز رستید
كان بند هزار ناز آمد
ترك خر كالبد بگویید
كان شاه براق تاز آمد
نور رخ شمس حق تبریز
عالم بگرفت و راز آمد
آسمان
تبریز
حقیقت
رقص
سلسله
طرب
عاشق
مجاز
چنگ
قبلی
بعدی
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل
اشعار مرتبط
بهار آمد بهار آمد بهار مشكبار آمد
آن یوسف خوش عذار آمد
آن بنده آواره بازآمد و بازآمد
ای خواجه بازرگان از مصر شكر آمد
روزم به عیادت شب آمد
نظرات نوشته شده
اولین نفر برای نظر دادن باشید و نظرتان را در مورد این شعر از طریق فرم زیر ارسال کنید.
نظر بدهید
نظر:
ارسال کننده:
ارسال