غزل شماره ۵۷۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چو برقی می‌جهد چیزی عجب آن دلستان باشد
از آن گوشه چه می‌تابد عجب آن لعل كان باشد
چیست از دور آن گوهر عجب ماهست یا اختر
كه چون قندیل نورانی معلق ز آسمان باشد
عجب قندیل جان باشد درفش كاویان باشد
عجب آن شمع جان باشد كه نورش بی‌كران باشد
گر از وی درفشان گردی ز نورش بی‌نشان گردی
نگه دار این نشانی را میان ما نشان باشد
ایا ای دل برآور سر كه چشم توست روشنتر
بمال آن چشم و خوش بنگر كه بینی هر چه آن باشد
چو دیدی تاب و فر او فنا شو زیر پر او
ازیرا بیضه مقبل به زیر ماكیان باشد
چو ما اندر میان آییم او از ما كران گیرد
چو ما از خود كران گیریم او اندر میان باشد
نماید ساكن و جنبان نه جنبانست و نه ساكن
نماید در مكان لیكن حقیقت بی‌مكان باشد
چو آبی را بجنبانی میان نور عكس او
بجنبد از لگن بینی و آن از آسمان باشد
نه آن باشد نه این باشد صلاح الحق و دین باشد
اگر همدم امین باشد بگویم كان فلان باشد

آسماناخترحقیقتدرفششمعصلاحلعلهمدمچشمگوهر


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید