آن را كه درون دل عشق و طلبی باشد
چون دل نگشاید در آن را سببی باشد
رو بر در دل بنشین كان دلبر پنهانی
وقت سحری آید یا نیم شبی باشد
جانی كه جدا گردد جویای خدا گردد
او نادرهای باشد او بوالعجبی باشد
آن دیده كز این ایوان ایوان دگر بیند
صاحب نظری باشد شیرین لقبی باشد
آن كس كه چنین باشد با روح قرین باشد
در ساعت جان دادن او را طربی باشد
پایش چو به سنگ آید دریش به چنگ آید
جانش چو به لب آید با قندلبی باشد
چون تاج ملوكاتش در چشم نمیآید
او بیپدر و مادر عالی نسبی باشد
خاموش كن و هر جا اسرار مكن پیدا
در جمع سبك روحان هم بولهبی باشد