غزل شماره ۵۷۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
دل من چون صدف باشد خیال دوست در باشد
كنون من هم نمی‌گنجم كز او این خانه پر باشد
ز شیرینی حدیثش شب شكافیدست جان را لب
عجب دارم كه می‌گوید حدیث حق مر باشد
غذاها از برون آید غذای عاشق از باطن
برآرد از خود و خاید كه عاق چون شتر باشد
سبك رو همچو پریان شو ز جسم خویش عریان شو
مسلم نیست عریانی مر آن كس را كه عر باشد
صلاح الدین به صید آمد همه شیران بود صیدش
غلام او كسی باشد كه از دو كون حر باشد

حدیثخیالدوستشیرینصلاحعاشق


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید