غزل شماره ۱۶۸۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ای مطرب این غزل گو كی یار توبه كردم
از هر گلی بریدم وز خار توبه كردم
گه مست كار بودم گه در خمار بودم
زان كار دست شستم زین كار توبه كردم
در جرم توبه كردن بودیم تا به گردن
از توبه‌های كرده این بار توبه كردم
ای می فروش این ده ساغر به دست من ده
من ننگ را شكستم وز عار توبه كردم
مانند مست صرعم بیرون ز چار طبعم
از گرم و سرد و خشكی هر چار توبه كردم
ای مطرب الله الله می بی‌رهم تو بر ره
بردار چنگ می زن بر تار توبه كردم
ز اندیشه‌های چاره دل بود پاره پاره
بیچارگی است چاره ناچار توبه كردم
بنمای روی مه را خوش كن شب سیه را
كز ذوق آن گنه را بسیار توبه كردم
گفتم كه وقت توبه‌ست شوریده‌ای مرا گفت
من تایب قدیمم من پار توبه كردم
بهر صلاح دین را محروسه یقین را
منكر به عشق گوید ز انكار توبه كردم

اندیشهتوبهخمارساغرصلاحطربعشقغزلمستمطربچنگگردنیقین


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید