غزل شماره ۱۴۸۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم
مستیم بدان حد كه ره خانه ندانیم
در عشق تو از عاقله عقل برستیم
جز حالت شوریده دیوانه ندانیم
در باغ بجز عكس رخ دوست نبینیم
وز شاخ بجز حالت مستانه ندانیم
گفتند در این دام یكی دانه نهاده‌ست
در دام چنانیم كه ما دانه ندانیم
امروز از این نكته و افسانه مخوانید
كافسون نپذیرد دل و افسانه ندانیم
چون شانه در آن زلف چنان رفت دل ما
كز بیخودی از زلف تو تا شانه ندانیم
باده ده و كم پرس كه چندم قدح است این
كز یاد تو ما باده ز پیمانه ندانیم

افسانهبادهدوستدیوانهزلفعاقلعشقعقلقدحمستپیمان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید