غزل شماره ۱۰۲۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اگر باده خوری باری ز دست دلبر ما خور
ز دست یار آتشروی عالم سوز زیبا خور
نمی‌شاید كه چون برقی به هر دم خرمنی سوزی
مثال كشت كوهستان همه شربت ز بالا خور
اگر خواهی كه چون مجنون حجاب عقل بردری
ز دست عشق پابرجا شراب آن جا ز بی‌جا خور
اگر دلتنگ و بدرنگی به زیر گلبنش بنشین
وگر مخمور و مغموری از این بگزیده صهبا خور
گریزانست این ساقی از این مستان ناموسی
اگر اوباش و قلاشی مخور پنهان و پیدا خور
حریفان گر همی‌خواهی چو بسطامی و چون كرخی
مخور باده در این گلخن بر آن سقف معلا خور
برو گر كاركی داری به كار خویشتن بنشین
چو بر یوسف نه‌ای مجنون غم نان زلیخا خور
كسی دكان كند ویران كه بطال جهان باشد
چو نربودست سیلابت تو آب از مشك سقا خور
بگرد دیگ این دنیا چو كفلیز ار همی‌گردی
برون رو ای سیه كاسه مخور حمرا و حلوا خور
در این بازار ای مجنون چو منبل گرد تن پرخون
چو در شاهد طمع كردی برو شمشیر لالا خور
اگر مشتاق اشراقات شمس الدین تبریزی
شراب صبر و تقوا را تو بی‌اكراه و صفرا خور

آتشبادهتبریزتقواجهانحجابحریفخرمنساقیشاهدشرابصبرعشقعقلمجنونمخمورمستپنهان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید