غزل شماره ۶۲۴

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
هر ذره كه بر بالا می‌نوشد و پا كوبد
خورشید ازل بیند وز عشق خدا كوبد
آن را كه بخنداند خوش دست برافشاند
وان را كه بترساند دندان به دعا كوبد
مستست از آن باده با قامت خم داده
این چرخ بر این بالا ناقوس صلا كوبد
این عشق كه مست آمد در باغ الست آمد
كانگور وجودم را در جهد و عنا كوبد
گر عشق نی مستستی یا باده پرستستی
در باغ چرا آید انگور چرا كوبد
تو پای همی‌كوبی و انگور نمی‌بینی
كاین صوفی جان تو در معصره‌ها كوبد
گویی همه رنج و غم بر من نهد آن همدم
چون باغ تو را باشد انگور كه را كوبد
همخرقه ایوبی زان پای همی‌كوبی
هر كو شنود اركض او پای وفا كوبد
از زمزمه یوسف یعقوب به رقص آمد
وان یوسف شیرین لب پا كوبد پا كوبد
ای طایفه پا كوبید چون حاضر آن جویید
باشد كه سعادت پا در پای شما كوبد
این عشق چو بارانست ما برگ و گیا ای جان
باشد كه دمی باران بر برگ و گیا كوبد
پا كوفت خلیل الله در آتش نمرودی
تا حلق ذبیح الله بر تیغ بلا كوبد
پا كوفته روح الله در بحر چو مرغابی
با طایر معراجی تا فوق هوا كوبد
خاموش كن و بی‌لب خوش طال بقا می‌زن
می‌ترس كه چشم بد بر طال بقا كوبد

آتشبادهتیغخداخرقهخندانخورشیددعارقصشیرینصوفیعشقمستهمدموفاچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید