غزل شماره ۶۱۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ای خواجه بازرگان از مصر شكر آمد
وان یوسف چون شكر ناگه ز سفر آمد
روح آمد و راح آمد معجون نجاح آمد
ور چیز دگر خواهی آن چیز دگر آمد
آن میوه یعقوبی وان چشمه ایوبی
از منظره پیدا شد هنگام نظر آمد
خضر از كرم ایزد بر آب حیاتی زد
نك زهره غزل گویان در برج قمر آمد
آمد شه معراجی شب رست ز محتاجی
گردون به نثار او با دامن زر آمد
موسی نهان آمد صد چشمه روان آمد
جان همچو عصا آمد تن همچو حجر آمد
زین مردم كارافزا زین خانه پرغوغا
عیسی نخورد حلوا كاین آخر خر آمد
چون بسته نبود آن دم در شش جهت عالم
در جستن او گردون بس زیر و زبر آمد
آن كو مثل هدهد بی‌تاج نبد هرگز
چون مور ز مادر او بربسته كمر آمد
در عشق بود بالغ از تاج و كمر فارغ
كز كرسی و از عرشش منشور ظفر آمد
باقیش ز سلطان جو سلطان سخاوت خو
زو پرس خبرها را كو كان خبر آمد

ایزدباقیحیاتدامنزهرهسلطانعرشعشقغزلغوغاهدهدچشمچشمهگردون


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید