غزل شماره ۱۴۲

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دولتی همسایه شد همسایگان را الصلا
زین سپس باخود نماند بوالعلی و بوالعلا
عاقبت از مشرق جان تیغ زد چون آفتاب
آن كه جان می‌جست او را در خلاء و در م
آن ز دور آتش نماید چون روی نوری بود
همچنان كه آتش موسی برای ابتلا
الصلا پروانه جانان قصد آن آتش كنید
چون بلی گفتید اول درروید اندر بلا
چون سمندر در میان آتشش باشد مقام
هر كه دارد در دل و جان این چنین شوق و ولا

آتشتیغجاناندولتسایهسمنسمندشوقلعلمشرق


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید