غزل شماره ۲۹۲۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آنچ در سینه نهان می‌داری
درنیابند چه می‌پنداری
خفته پنداشته‌ای دل‌ها را
كه خدایت دهدا بیداری
هر درخت آنچ كه دارد در دل
آن بدیده‌ست گلی یا خاری
ای چو خفاش نهان گشته ز روز
تا ندانند كه تو بیماری
به خدا از همگان فاشتری
گر چه در پیشگه اسراری
پیش خورشید همان خفاشی
گر چه ز اندیشه چو بوتیماری
چنگ اگر چه كه ننالد دانند
كو چه شكل است به وقت زاری
ور بنالد ز غمی هم دانند
كو ندارد صفت هشیاری

اسراراندیشهخداخورشیددیدهسینههشیارچنگ


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید