غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
مشاهده در یوتیوب
برای دریافت فال حافظ عضو کانال یوتیوب ما شوید
غزل شماره ۱۷۵۱
غزلستان
::
مولوی
::
دیوان شمس - غزلیات
افزودن به مورد علاقه ها
تشنه خویش كن مده آبم
عاشق خویش كن ببر خوابم
تا شب و روز در نماز آیم
ای خیال خوش تو محرابم
گر خیال تو در فنا یابم
در زمان سوی مرگ بشتابم
بر امید خیال گوهر تو
جاذب هر مسی چو قلابم
بر امید مسبب الاسباب
رهزن كاروان اسبابم
رحمتی آر و پادشاهی كن
كاین فراق تو بر نمیتابم
زان همیگردم و همینالم
كه بر آب حیات دولابم
زان چو روزن گشادهام دل و چشم
كه تویی آفتاب و مهتابم
آن زمانی كه نام تو شنوم
مست گردند نام و القابم
آن زمانی كه آتش تو رسد
بجهد این دل چو سیمابم
بس كن از گفت كز غبار سخن
خود سخن بخش را نمییابم
آتش
اسباب
امید
حیات
خواب
خیال
رحمت
سخن
عاشق
غبار
فراق
محراب
مست
چشم
گردن
گوهر
قبلی
بعدی
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل
اشعار مرتبط
عید نمیدهد فرح بینظر هلال تو
آب حیات عشق را در رگ ما روانه كن
ای سنگ دل تو جان را دریای پرگهر كن
بكشید یار گوشم كه تو امشب آن مایی
منگر به هر گدایی كه تو خاص از آن مایی
نظرات نوشته شده
اولین نفر برای نظر دادن باشید و نظرتان را در مورد این شعر از طریق فرم زیر ارسال کنید.
نظر بدهید
نظر:
ارسال کننده:
ارسال