غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
غزل شماره ۱۷۵۰
غزلستان
::
مولوی
::
دیوان شمس - غزلیات
افزودن به مورد علاقه ها
تلخی نكند شیرین ذقنم
خالی نكند از می دهنم
عریان كندم هر صبحدمی
گوید كه بیا من جامه كنم
در خانه جهد مهلت ندهد
او بس نكند پس من چه كنم
از ساغر او گیج است سرم
از دیدن او جان است تنم
تنگ است بر او هر هفت فلك
چون می رود او در پیرهنم
از شیره او من شیردلم
در عربدهاش شیرین سخنم
می گفت كه تو در چنگ منی
من ساختمت چونت نزنم
من چنگ توام بر هر رگ من
تو زخمه زنی من تن تننم
حاصل تو ز من دل برنكنی
دل نیست مرا من خود چه كنم
جام
ساغر
سخن
شیرین
صبح
چنگ
قبلی
بعدی
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل
اشعار مرتبط
آن دلبر من آمد بر من
آنچ روی تو كند نور رخ خور نكند
بویی همیآید مرا مانا كه باشد یار من
گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار من
تازه شد از او باغ و بر من
نظرات نوشته شده
اولین نفر برای نظر دادن باشید و نظرتان را در مورد این شعر از طریق فرم زیر ارسال کنید.
نظر بدهید
نظر:
ارسال کننده:
ارسال