غزل شماره ۱۰۸۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ساقیا هستند خلقان از می ما دور دور
زان جمال و زان كمال و فر و سیما دور دور
گر چه پیر كهنه‌ای در حكمت و ذوق و صفا
از شراب صاف ما هستی تو پیرا دور دور
چونك بینایان نمی‌بینند رنگ جام را
عقل خود داند كه باشد جان اعمی دور دور
چون صریح و رمز قاضی می‌نداند جان او
دور باشد از دل او رمز و ایما دور دور
تا نبرد تیغ شمس الحق زنار تو را
جان تو باشد از آن لطف و چلیپا دور دور
تا ز خوبی بتان خالی نگردد جان تو
باشی از رخسار آن دلدار زیبا دور دور
گر چه اندر بزم شاهان تو بدی سرده ولیك
چون در این بزم اندرآیی باشی این جا دور دور
تو شنیدی قرب موسی طور سینا نور حق
در حضور خضر بود آن طور سینا دور دور
سقف مینا گر چه بس عالیست پیش چشم تو
لیك پیش رفعتش بد سقف مینا دور دور
ای گران جان یا سبك شو یا برو از بزم ما
یا مكن مانند خود از عیش ما را دور دور
مطرب عشاق بهر من زن این نادر نوا
زانك هست از گوش كر این بانگ سرنا دور دور

بزمتیغجامساقیشرابطربعشاقعقلعیشلطفمطربهستیچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید