اگر تو مست وصالی رخ تو ترش چراست
برون شیشه ز حال درون شیشه گواست
پدید باشد مستی میان صد هشیار
ز بوی رنگ و ز چشم و فتادن از چپ و راست
علی الخصوص شرابی كه اولیا نوشند
كه جوش و نوش و قوامش ز خم لطف خداست
خم شراب میان هزار خم دگر
به كف و تف و به جوش و به غلغله پیداست
چو جوش دیدی میدان كه آتشست ز جان
خروش دیدی میدانك شعله سوداست
بدانك سركه فروشی شراب كی دهدت
كه جرعهاش را صد من شكر به نقد بهاست
بهای باده من الممنین انفسهم
هوای نفس بمان گر هوات بیع و شراست
هوای نفس رها كردی و عوض نرسید
مگو چنین كه بر آن مكرم این دروغ خطاست
كسی كه شب به خرابات قاب قوسینست
درون دیده پرنور او خمار لقاست
طهارتیست ز غم باده شراب طهور
در آن دماغ كه بادهست باد غم ز كجاست
ابیت عند ربی نام آن خراباتست
نشان یطعم و یسقن هم از پیمبر ماست