غزل شماره ۴۰۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چند گویی كه چه چاره‌ست و مرا درمان چیست
چاره جوینده كه كرده‌ست تو را خود آن چیست
چند باشد غم آنت كه ز غم جان ببرم
خود نباشد هوس آنك بدانی جان چیست
بوی نانی كه رسیده‌ست بر آن بوی برو
تا همان بوی دهد شرح تو را كاین نان چیست
گر تو عاشق شده‌ای عشق تو برهان تو بس
ور تو عاشق نشدی پس طلب برهان چیست
این قدر عقل نداری كه ببینی آخر
گر نه شاهیست پس این بارگه سلطان چیست
گر نه اندر تتق ازرق زیباروییست
در كف روح چنین مشعله تابان چیست
چونك از دور دلت همچو زنان می‌لرزد
تو چه دانی كه در آن جنگ دل مردان چیست
آتش دیده مردان حجب غیب بسوخت
تو پس پرده نشسته كه به غیب ایمان چیست
شمس تبریز اگر نیست مقیم اندر چشم
چشمه شهد از او در بن هر دندان چیست

آتشازرقتبریزدیدهسلطانعاشقعشقعقلهوسچشمچشمه


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید