آواز داد اختر بس روشنست امشب
گفتم ستارگان را مه با منست امشب
بررو به بام بالا از بهر الصلا را
گل چیدنست امشب می خوردنست امشب
تا روز دلبر ما اندر برست چون دل
دستش به مهر ما را در گردنست امشب
تا روز زنگیان را با روم دار و گیرست
تا روز چنگیان را تنتن تنست امشب
تا روز ساغر می در گردش است و بخشش
تا روز گل به خلوت با سوسنست امشب
امشب شراب وصلت بر خاص و عام ریزم
شادی آنك ماهت بر روزنست امشب
داوودوار ما را آهن چو موم گردد
كهن رباست دلبر دل آهنست امشب
بگشای دست دل را تا پای عشق كوبد
كان زار ترس دیده در مأمنست امشب
بر روی چون زر من ای بخت بوسه میده
كاین زر گازدیده در معدنست امشب
آن كو به مكر و دانش میبست راه ما را
پالان خر بر او نه كو كودنست امشب
شمشیر آبدارش پوسیده است و چوبین
وان نیزه درازش چون سوزنست امشب
خرگاه عنكبوتست آن قلعه حصینش
برگستوان و خودش چون روغنست امشب
خاموش كن كه طامع الكن بود همیشه
با او چه بحث داری كو الكنست امشب